هرچیز در جهان، مرتبه و جایگاهی دارد. آیا این جمله بدان معناست که هیچ دو مخلوقی در یک سطح مساوی قرار ندارند؟ فکر میکنم باید اینطور باشد. چون رتبهبندیهای خدا مثل ما آدمها محدود نیست. او حتماً بینهایت جایگاه متفاوت برای مخلوقاتش در نظر گرفته. هیچ مخلوقی با مخلوق همنوع خودش برابر نخواهد بود حتی اگر این فاصله به اندازهی کوچکترین مقدار باشد.
برخی از فیلسوفها میگویند آفرینشهای متضاد در اصل متضاد نیستند. مثلاً میگویند غم و شادی هردو از یک نوعاند. از یک ریشه و از یک خلقتاند. میگویند بُن هردو یکی است و غم و شادی تنها دو روی یک سکه هستند.
اما جالبش اینجاست که حتی اگر این دو از یک منشأ باشند، تأثیری کاملاً متفاوت دارند. کسی هست که بگوید غم و شادی شبیه هماند؟ کسی هست که بگوید آفتاب و سایه شبیه هماند؟ و کسی میگوید تاریکی با روشنایی یکسان است؟ پس از منشأ واحد میتواند آفرینشهایی متفاوت پدید آید.
- حرفهایی از جنس چای
معلم فیزیکمان، بین فرمولها و محاسبهی انرژی بالقوهی اجسام، حرفهای جالبی میزد. حرفهایش از جنس فرمولها نبودند. جنس دیگری داشتند. شبیه چاییای بودند که خستگی آدم را با خودش برمیدارد و به ناکجاآباد میبرد. ما را از دنیای سرسخت فرمولها به دنیایی دیگر میبُرد. حرفهایی میزد که همجنس قلبمان بود.
معلممان میگفت کسی که میداند و آگاه است هرگز با کسی که نمیداند و در ناآگاهی به سر میبرد یکسان نیست. آن روز که این حرف را زده بود، پرنیان گفته بود: «اجازه خانم؟ ولی همهی آدمها مثل هم زندگی میکنند. هیچ فرقی میانشان نیست.» در جواب این حرف پرنیان لبخند خانم را دیده بودیم و جملههایش را شنیده بودیم: «شاید در ظاهر کسی که میداند با کسی که نمیداند شبیه هم باشند، اما در باطن مثل هم نیستند. کسی که میداند در قلبش روشنایی دارد، در ذهنش آفتاب دارد و در رؤیاهایش راه را میبیند.»
گاهی با خودم فکر میکردم خانم معلممان باید شاعر باشد. یعنی از آن آدمهایی است که فیزیک خوانده، اما دیوار اتاقش پر از شعرهای جورواجور و زیباست.
- کسی که حقیقت را میبیند
روی این حرف بسیار فکر کردهام و احساس میکنم هیچ تعبیری به اندازهی تعبیر آن روز معلممان گویا نبود. آگاهی و ناآگاهی هم میتوانند از یک منشأ واحد باشند. میتوانند دو روی سکهی عقل باشند. اما در هرصورت باز هم ثمرهی این آفرینش دو مخلوق متفاوت است.
با این حساب میشود مطمئنتر شد که هرچیز در جهان جایگاه خودش را دارد. حتی آگاهی هم مرتبههای متفاوت دارد. آگاهی همهی آدمها در یک سطح نیست. آدمها، بسته به آگاهیشان، جایگاهی متفاوت دارند. من که گفته بودم رتبهبندی خدا بینهایت درجه دارد.
حالا به تمام مخلوقاتی فکر میکنم که از آفرینشی یکسان به وجود آمدهاند. هرچه بیشتر فکر میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که هیچکدام از آنها، همهچیزش شبیه دیگری نیست. حتی بعضیهایشان زمین تا آسمان با هم فرق دارند. هرچه بیشتر به آفرینش جالب خدا فکر میکنم بیشتر میفهمم که حقیقتاً کسی که میداند با کسی که نمیداند برابر نیست.
کسی که چشم جانش به روی حقیقت باز شده است با کسی برابر نیست که در مقابل حقیقت نابیناست. این نابرابری همانقدر منطقی و قابل قبول است که بگوییم هیچوقت نور و تاریکی با هم برابر نیستند.
نظر شما